یک رعد و برق تازه جان افتاد گلگون
تکبیر گفت و ناگهان افتاد گلگون
وقتی میان شعله میپیچید از دور
در چشمهای آسمان افتاد گلگون
امشب غبار آلوده میسوزد ستاره
دریا تپید و کهکشان افتاد گلگون
از پلکهای باد هم بارید باران
وقتی غرور و اشکمان افتاد گلگون
دیدم کبوترهای زیبا بال در بال
بر کوه دشت بامیان افتاد گلگون