در اینجا میگذارم شعلهای از پیکر خود را
چراغانی ببینم تا دل شب سنگر خود را
و در صحرای سوزانی که قحط آب و باران است
به آب دیده میشویم گل خونین پر خود را
گل داد یک جرقه زیبا شعاع نور
در آن ظلام شاخه شمشاد کوه طور
شب بیکرانه بود ولی بذر آفتاب
از چشمهای صاعقه میجست پر غرور
ادامه مطلب ...
فدای دست و بازوتان پلنگان غرور آباد
علمدار علمهایی که از بازوی ما افتاد
غریو رود هامون سالها خاموش و مدفون است
کدامین رعد و برق از چشم توفان میشود آزاد
پر گشود از کوه بابا یک پرستوی دگر
خاطراتی از زمستان برد آنسوی دگر
بال گلگون داشت در هنگام پرواز بلند
آسمان پر بود از فریاد "یاهو"ی دگر