شب امشب بر مزار شاه گلپوش
دخیلی بستم از غوغای خاموش
هزاران بار چرخیدم به گردش
فراموشم فراموشم فراموش!
من از مشعل گذار آخرینم
من از آیینههای آهنینم
در این برف نفسگیر زمستان
من از راه تو رفتم اینچنینم
o
به هرجا میروم آخر چنینم
به هرجا زیر چشم ذره بینم
نمیخواند خطوط غربتم را
زدم مهر تورا من بر جبینم
o
هوایی بودهام یک شب نشستم
دل اندوهگینم را شکستم
زبان شکوه بگشودم ببخشای
من از فیض وجودت زنده هستم!