شب از پلک پریسای تو نوشید
طلوع صبح شولای تو پوشید
از این ویرانه روزی میزنی سر
مثال قرص زرین بال خورشید
بیا ای صبح امید بهاران
شکوفاییترین سبزه زاران
ببین در گردبادی ناگهانی
گرفتار آمده اینگونه! یاران
o
تو شور شعله فانوس دریا
تو کشتی ران اقیانوس بلوا
منور کن فضای ساحلی را
پر است این بیشه از کابوس هرجا
o
تویی شب زنده دار صبح بیدار
تو فانوس درخشان شب تار
گل سوسوی خود را بیشتر کن
رها گردیم از این گرداب بسیار