مانند گلبرگ شقایق داغ بر رفت
از بین آتش پر کشید و شعلهور رفت
بر ابرهای دود اندودی افق پوش
چون آذرخش تازه میشد پر شرر رفت
در کوچه شبها آفتابش هست پیدا
هرچند ناگه گشت پنهان بیخبر رفت
دید آن فراسوها جهانی پر شکوفه
بگذشت از اینجا دیده بر دیوار و در رفت
او یادگاری بود از دیروز روشن
امروز چون خورشید از کوه و کمر رفت