بخوان از روشنای کهکشانی
از این باغ بلور جاودانی
که بر هر بوته میماند شکوفا
غرور قصه شرین زبانی
قسم بر ارغوان تازه ما
چو دریا میشود اندازه ما
به گرد صخرههای سخت پیچد
گل امواج پر آوازه ما
o
نداری چشم دید باورم را
بسوزان اوج پرواز پرم را
ولی در کورسوی مرگ حتی
به طوفان میدهم خاکسترم را
o
مرا دستان طوفان تناور
تبرک داده با خاک صنوبر
بچرخم گِرد سرو سبز این باغ
که تا با قلهها گردد برابر