گلی آواره این کوه و دشته
گلی از هفتصد صحرا گذشته
از این راه دراز پیچ در پیچ
گلی دیوانه دیوانه گشته
اگرچه غصههایش تند خویه
همیشه خوش زبان و خنده رویه
نگاه رمز آلودی که داره
شبیه چین دریا تو به تویه
o
دل دریا دل پر شور داره
هوای آبشار نور داره
ولی از بسکه چرخیده به گردش
و حالا آرزوی گور داره
o
چه میداند کسی شاید که روزی
پس از توفان و باد و خانه سوزی
کنار این درخت خشک مجنون
به دور دستمالی گل بدوزی!