قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

شعله

مضمون عاطفه پیدا نمی‌شود

این عقده عقده دل وا نمی‌شود

این عقده گردش پرگار سال‌ها ‌است

ناسور کهنه غمبار  سال‌ها است

آیا نشانه گنجشک پرپر است

یا حال دیدن یک سرو بی‌سر است

یا راه پر خم و پیچی که می‌رویم

یا روی گفته هیچی که می‌دویم؟

گفتیم و گفتن ما نا شنیده ماند

تا گوشواره در خون کشیده ماند

o      

حال این نمونه بسیار گفتن است

تکرار قصه بیدار خفتن است

هر جا پرنده پر کنده مال ما است

تصویر کودک سر کنده مال ما است

تصویر صورت مادر که دیده دوخت

مثل ستاره شب شعله شعله سوخت

ماییم و قصه باغ پریده رو

تاوان گردن ما هست های و هو

دَین است نعره تلخ از جگر کشیم

بر هفت هیکل دنیا تبر کشیم!

خورشید و چشمه و آلاله‌های مست

در قطره قطره خونت نشسته است

نگذار جمجمه‌ات در کفن شود

یا کاج خاطره‌ات ریشه کن شود

هر روز روزن امید بسته نیست

با بوی پنجره پرواز خسته نیست

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد