قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

سالهای سیاه

     نصف آسمان را سایه میانداخت. به طرف بالا که نگاه میکردیم، روی شانههایش قرار داشت. فکر میکردیم، یک سر آسمان روی همین درخت تکیه دارد.

ادامه مطلب ...

تیری در تاریکی

     توفیق یار شد که یک بار دیگر چهره دوستان اهل ادب و فضل را از طریق نوشته‌های کوتاه‌شان ببینم. این بهترین فرصت است که مقداری با این دوستان راز دل نمایم. راز دل از شکوه و شکایت روزگار نیست که چرا داستان‌های من پس از سال‌های زیادی به چاپ می‌رسد. این‌ها همان داستان‌هایی هستند که اکثر شما آن‌ها را خوانده‌اید و در جلسات نقد حضور داشته‌اید اما یک چیز را باید یادآوری نمایم که بسیاری در آن زمان با طرح‌های این داستان‌ها ارتباط برقرار نمی‌توانستند و این طبیعی هم بود. زیرا من با بلند پردازی‌هایی که داشتم، گذشته از زبان غلیظ محلی، -از نظر خودم- از تکنیک‌های سیال ذهن، فلاش‌بک‌های پی‌درپی و رئالیسم جادویی به شدت استفاده می‌نمودم و از مجموع هشت داستان، چهارتای آن نمادین است. 
ادامه مطلب ...