قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

حسرت

اگر جای شما بودم خدا را!

به پیش چشم دنیا آشکا را

به بازو قاب می‌کردم پر از عشق

شکوه سرو این جغرافیا را 

 

کدامین صحنه را تکرار کردی

که صبح روشنت را تار کردی

تو با این کجروی دیدی که آخر

غرور قله را هموار کردی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد