قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

غرور تمنا

 

 

 

بخوان از روشنای کهکشانی

از این باغ بلور جاودانی

که بر هر بوته می‌ماند شکوفا

غرور قصه شرین زبانی 

 

قسم بر ارغوان تازه ما

چو دریا می‌شود اندازه ما

به گرد صخره‌های سخت پیچد

گل امواج پر آوازه ما

o      

نداری چشم دید باورم را

بسوزان اوج پرواز پرم را

ولی در کورسوی مرگ حتی

به طوفان می‌دهم خاکسترم را

o      

مرا دستان طوفان تناور

تبرک داده با خاک صنوبر

بچرخم گِرد سرو سبز این باغ

که تا با قله‌ها گردد برابر

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد