قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

شعله گردان

 

تکاپو کرده‌ام در هر زمینه

به هر کنجی تپی آخر همینه

اگر پرپر زنی صد سال دیگر

گُل ما با گِل غربت قرینه 

 

مهاجر راه پرکار نوینه

مهاجر شعله گردان چنینه!

پس از بغض عمیق این بیابان

مهاجر اشک غمبار زمینه

o      

قلم را از رخ دفتر کشیده

نشسته گوشه‌ای رنگی پریده

چه بنویسد کسی از داغ و هجران

مهاجر هاجر هردم شهیده

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد