صبح از دیدهام شعله برخاست
دور شد عطر و لبخند برجاست
دور شد تا هوایی بمانم
در جنون رهایی بمانم
شعر، شرح غزل یا قصیده
قاب عکسیاست از یک سپیده
تا ببینم در او شور و حالی
لختی آتش بگیرم اهالی!
گر بمیرم تنم محو و هیچ است
این سرم تا ابد شعله پیچ است!
صبح از دیدهام شعله بر خاست
دور شد عطر و لبخند بر جاست
دور شد، برق زد، ریزه شد باز
ماند بر خاطرم رنج پرواز
خوب من چشمک شعلهور زد
میشود با پر بسته پر زد!