قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

مرثیه

یک رعد و برق تازه جان افتاد گلگون

تکبیر گفت و ناگهان افتاد گلگون

ادامه مطلب ...

آذرخش

ای خوش آن‌روزی که از باروی یارم سر زنم

یک نفس آیینه گردانی کنم پرپر زنم

ادامه مطلب ...

تردید

 

 آپلود عکس

پر از ابهام می‌گردم پر از آشوب و اندیشم

چرا تنها منم افتاده در گرداب تشویشم؟

چرا تنها منم افتاده بر دامان این صحرا

پیاپی عقرب صحرای سوزان می‌زند نیشم

ادامه مطلب ...