قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر
قصه یک مسافر

قصه یک مسافر

با همین رنگ و ظاهر می‌شود از نوادر/ گفتگو‌های بسیار قصه یک مسافر

گلدوزان فرموش شده

گلی آواره این کوه و دشته

گلی از هفتصد صحرا گذشته

از این راه دراز پیچ در پیچ

گلی دیوانه دیوانه گشته 

 

ادامه مطلب ...

غرور تمنا

 

 

 

بخوان از روشنای کهکشانی

از این باغ بلور جاودانی

که بر هر بوته می‌ماند شکوفا

غرور قصه شرین زبانی 

 

ادامه مطلب ...

هراس

از آن وقتی گل آتش بسته یاسم

به وقت گل شکفتن می‌هراسم

تصور می‌کنم هر لحظه هردم

میان حلقه‌های دود و داسم 

 

ادامه مطلب ...

سپاس

  

اگر بر آسمان پیچید دودم

ترا من عشق زیبایم سرودم

به پایت در زمان خشک سالی

مثال رود غلطان هست و بودم 

 

ادامه مطلب ...

طلوع سبز

 

 

شتاب آمیز دریا باز کرد این بار هم پر را 

کدامین ساحل آیا می‌گذارد موج بستر را

و برقی لابه لای ابر می‌پیچد هراس انگیز

ندیدم این‌چنین آتشفشان چشمان تندر را

زمین لبریز پژواک صدای رعد آسا شد

مکرر می‌کند پژواک‌ها "الله اکبر" را... 

ادامه مطلب ...

قمر با سیزده خورشید

  

بتاب ای ماه! امشب کلبه ما می‌شود روشن

زمین در پیش چشمم مثل فردا می‌شود روشن

درخشان باش! تابان! بر دیار خسته متروک      

از این پیشانی باز تو دنیا می‌شود روشن 

ادامه مطلب ...

اشک و غربت

افق‌ها بسته ابر آلوده راهی نیست آقاجان!

تو بهتر می‌شناسی اشک و غربت چیست آقا جان!

ادامه مطلب ...

فانوس

 

 

 

در این‌جا می‌گذارم شعله‌ای از پیکر خود را

چراغانی ببینم تا دل شب سنگر خود را

و در صحرای سوزانی که قحط آب و باران است

به آب دیده می‌شویم گل خونین پر خود را

ادامه مطلب ...

رعد و برق

 

 

گل داد یک جرقه زیبا شعاع نور

در آن ظلام شاخه شمشاد کوه طور

شب بی‌کرانه بود ولی بذر آفتاب

از چشم‌های صاعقه می‌جست پر غرور 

ادامه مطلب ...